احمدرضااحمدرضا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

پسرانه های من

جدا خوابیدن من

اینجانب از بدو تولد رو تخت خودم میخوابیدم تا اینکه شش ماهه شدم و مامان رفت سرکار..... و به دلیل وجدان دردی که از دور بودن من داشت من و شبا برد رو تخت خودشون و اینجوریا تخت ما سه نفره شد و حالا یعنی ١٦ دیماه سال ٩٢ و در بیست و دو ماه و بیست روزگی من مامان تصمیم جدی گرفت و من و برد تو اتاق خودم و روی تخت خودم ،حالا شبا چندین بار بیدار میشه و میاد بهم سر میزنه ...
18 دی 1392

شله زرد

مامان برا سلامتی من نذر داشت رفتیم بندر و اونجا شله زرد درست کردن خیلی خوش گذشت من از موقعیت سو استفاده کردم و کلی تو حیاط بازی کردم مامان هیچ وقت نمیذاره برم تو خاکا برم تو آبا ولی من اون روز همه این کارا رو کردم خیلی خوب بود.     خدایا همه مریضا رو شفا بده..... آمین اینم من تو بغل آبجی فاطمه و کنار آبجی محدثه.... خیلی دوستشون دارم این عروسک خانوم رامیلاست (دختر دایی علی) علاقه خاصی به شیشه شیر من داره گاهی وقتا با هم شریکی شیر میخوریم ...
1 دی 1392

هوای بارونی

خدا جونم خیلی ممنون بابت بارون قشنگی که برامون میفرستی..... روزهای سخت مریضی رو سپری کردم مامان خیلی مواظبمه ولی خوب الان همه مریض میشن منم مثل بقیه  مامان راه به راه منو میبرد پیش خانم دکتر تا اینکه بعد از دو هفته خوب شدم بعد از یه شب بارونی برا خوردن صبحانه رفتیم ساحل خیلی خوش گذشت و با اینکه من دوره نقاهتم و میگذروندم ولی بازم کلی شیطنت کردم من در حال تفکری عمیق...... و عصر همون روز رفتیم ساحل کرپان(از روستاهای سیریک) یه ساحل بکر و دست نخورده   ...
1 دی 1392

خدایا شکرت

پسرم :   ازت ممنونم بابت وقتایی که خنده تو ، نگاه تو بزرگترین دلیل آرامشم شد. ازت ممنونم بابت وقتایی که دست کوچولوتو رو صورتم کشیدی و من و عاشق خودت کردی. ازت ممنونم بابت وقتایی که خنده تو تنها دلیل خنده من شد. ازت ممنونم بابت اولین باری ( 4 ماه و نیمگی )که  گفتی .....ماما و من غرق در شادی شدم. ازت ممنونم بابت وقتایی که تو اوج عصبانیت من معصومانه میگی ...مامان. و من و به خنده وا میداری. ازت ممنونم بابت وقتایی که شیطنت بی حد و اندازت به من تمرین صبر میده. ازت ممنونم بابت وقتایی که از خواب بیدار میشی و با خنده میگی سلللللام و منو واسه شروع یه روز تازه امید میبخشی. ازت ممنونم بابت وقتایی که من و مج...
1 دی 1392
1